1. محصول دیگر ندرتاً فقط به صورت فیزیکی (به صورت شیء) خواهد بود:
زمانی اصطلاح "محصول" فقط برای اشیاء فیزیکی (چیزی که قابل حس یا لمس است) به کار برده می شد، اما از اواخر دهه 80 برای توصیف نرم افزار، وب سایت ها و دیگر مواردی که به صورت دیجیتال عرضه می شود نیز مورد استفاده واقع شده است. اخیراً ما به هر چیزی که برای کاربران، ارزش را به ارمغان می آورد یک محصول می گوییم. از برنامه ها و سرمایه گذاری های مالی گرفته تا بانک داری و خدمات اشتراکی اتومبیل. بخشی از این، تلاشی است برای عینی تر کردن و قابل احساس تر کردن چیزی که انتزاعی و غیر ملموس است و این امر نشان دهنده تغییر جهتی اساسی در احساس و درک آن محصول است. افزایش رو به رشد مصرف کنندگان جوان برای استفاده خدمات به جای محصول، به عنوان مثال استفاده از سرویس اشتراک گذاری خودرو zipcar به جای خرید ماشین، به خوبی اثبات شده است. تغییر فزاینده ای که در استفاده از واژه محصول است اشاره به این حقیقت دارد که در بسیاری موارد آنچه که از ارزش برخوردار است شیء نیست بلکه تجربه ای است که اشیاء در اختیار ما قرار می دهند.
2. هرچه خدمات بیشتر به سمت دیجیتالی شدن پیش می روند، تجربه دنیای واقعی مفهوم بیشتری پیدا می کند:
علی رغم گذر از کالا و روی آوردن به خدمات که در بالا توصیف شد، هنوز هم ارزش بسیار زیادی در تعامل فیزیکی) چیزی که قابل حس یا لمس است وجود دارد؛ اما ماهیتِ این ارزش تغییر کرده است. بسیاری از وظایفی که سابقاً برای انجام آن به محصول نیاز بود (مثل VCR و نوار ویدئویی برای تماشای فیلم) یا رفتن به یک مکان فیزیکی (مثل رفتن به بانک برای خواباندن چک به حساب) امروزه می توان به شکل مجازی آن ها را انجام داد. و این خود با توجه به تسهیلات و کارآیی که روش مجازی فراهم می آورد، مزیت بزرگی است.
آنچه که دیجیتالی شدن در بر نمی گیرد، شامل آن بخش هایی از دنیای فیزیکی است که رضایت حسی را در پی دارد. موسیقی همچنان در حال دیجیتالی شدن است اما ما باز به دنبال خریدن LP (صفحه های پخش موزیک گرامافون ها) و حتی همواره علاقه مند به رفتن کنسرت (تماشای موسیقی زنده) هستیم. یا مثلا راه های زیادی برای غذا خوردن یا تحویل خوار و بار وجود دارد، اما رستوران ها و سوپر مارکت های بزرگ با انواع کالاها و میوه ها و سبزیجات و مغازه های خوراکی همچنان سرآمد این روش می باشند. چالش طراحان محصول این است که محصولات فیزیکی را در جایی که مناسب است یا به محصولات دیجیتالی اضافه کنند و یا با آن جایگزین کنند. اما علاوه بر آن، برای انتقال معنا و درک بیشتر مردم، تجربیات فیزیکی باید مجدد طراحی شوند.
3. مصرف کنندگان، توقع طراحی بهتر و قابل استفاده برای همگان را دارند:
زمانی را به یاد بیاورید که تجهیزات صوتی، 60 صفحه دستی داشت (منظور گرامافون های قدیم است)، لوازم آشپزخانه به دستان شما آسیب می زد، و یا وب سایت های مربوط به مشکلات نرم افزاری و یا سخت افزاری باعث می شد که فکر کنید از کامپیوتر چیزی سر در نمی آورید. در طول دهه های اخیر تغییر و دگرگونی عمیقی در انتظارات ما از طراحی رخ داده است، تغییر به این سمت که دیگر محصولی که صرفاً یک صورت و ظاهر طراحی شده داشته باشد، کافی نیست. امروزه، ما توقع ابزار جدید، وسیله جدید یا خدمات دیجیتالی جدید داریم تا کارمان را به نحو احسن و سریع انجام دهیم، و هر توقعی که، از یک طراحی نامناسب می تواند ناشی بشود ولی از فهم ما از آن وسیله یا ابزار نمی تواند ناشی شود (این جمله اشاره به جمله ابتدایی این پاراگراف دارد: اگر مصرف کننده محصول از ابزار یا وسیله ای و یا نرم افزاری سر در نیاورد، این نشان دهنده ضعف طراح در طراحی ست نه اینکه مصرف کننده توانایی لازم را در استفاده از محصول ندارد.)
این دقیقا همان اتفاقی است که باید بیفتد. شرکت هایی مثل گوگل، اپل و آمازون در تولید محصول "کارا بودن یا کارآیی داشتن" آن را در رأس امور خود قرار داده اند، این در حالی است که رقبای آنها توقع دارند مصرف کنندگان محصول، خود با پیچیدگی محصول تولید شده ای که حسی هم ندارد کنار بیایند (مصرف کنندگان به هر نحوی سعی کنند از محصول استفاده کنند، یا به عبارتی، راحتی مصرف کننده برای رقبای شرکت هایی مثل گوگل، اپل و آمازون چندان اهمیت ندارد) خرده فروشان و شرکت هایی مثل Costco، Uber و Virgin Atlantic که خدماتی را فراهم می کنند نشان دادند خدمات الزاماً به برندهای لوکسِ گران محدود نیست. در مجموع، تلاش هایی از این دست باعث تولدی دوباره در محصولات و تجربیات کاربران محصول شده اند. امروزه، طرحی که به نیازهای کاربران محصول و بستر استفاده از آن حساس است به اندازه کارکرد اولیه و اصلی محصول از اهمیت برخوردار است.
4. ابزارهای پیشرفته، بازدهی ما را زیاد می کنند نه تأثیرگذاری را :
زمانی که شرکت Ziba شروع به کار کرد، کامپیوتر هم نادر و هم گران قیمت بود. بنابراین کانسپت را از طریق طرح و نقش و مدل سازی تولید می کردیم و طرح های نهایی را که ترسیم های فنی بودند و یا متریال آنها با مارکر طراحی شده بود به مشتریانمان تحویل دادیم. محل کار ما امروزه، مثل اکثر استودیوهای طراحی، پُر از کامپیوتر، پلاترها، روترهای CNC، تبلت های دیجیتال کننده و پرینترهای سه بعدی است. این ابزارهای تکنیکی بسیار قدرتمند و قابل تغییرند، و به راحتی می توان کار کردن با اغلب آنها را یاد گرفت. این دستگاه ها این امکان را فراهم می سازند که کانسپت های بیشتری را با سرعت بیشتر نسبت به قبل و با درستی و دقت بالاتر از گذشته کشف کنیم. این دستگاه ها همچنین ما را قادر می سازند که بتوانیم تجربیات متنوع تری را برای کاربران مختلف به شکلی واقعی ارائه دهیم: اما این ارائه نمونه اولیه فقط محدود به محصول نیست، بلکه شامل اینترفیس ها، محیط، گرافیک و خدمات نیز می شود.
اما هیچ کدام از این ها کارآ بودن و با ارزش بودن طراحی را تضمین نمی کنند. ابزارهای بهتر فقط در دستان طراحان اندیشمند و فهیم، راه حل های سریع تر و بهتری را فراهم می کنند. فرد طراحی که از یک طرف ضعف آموزش دارد و از طرف دیگر خالی از احساس است ممکن است به سادگی از این وسایل استفاده کند و خیلی سریع یک کار بد کیفیت را به مشتری ارائه می دهد. در واقع تکنولوژی برای طراحان یک چاقوی دو لبه است: هم ما را کارآ می سازد و تغییرپذیری و انعطاف پذیری بیشتری را به دنبال دارد، اما در عین حال می تواند باعث تولید طرح های بسیار ضعیف (با ظاهری بهتر از آنچه که در واقع هستند) شود.
5. درک صحیح از کاربر و توانایی انتقال تجربه، توانایی های اصلی طراحان در آینده است:
با دسترسی به ابزارهای طراحی، و افزایش انتظارات و توقعات، نقش طراحان نیز تغییر یافته است. معمولا معیار تشخیص طراحان حرفه ای و خلاق، مهارت های تکنیکی آنهاست، اما درکنار آن همیشه درک صحیح از کاربران، وضعیت تجارت و شناخت فرهنگ وجود داشته است. ما همیشه طراحان را به واسطه فنونی که از آنها به چشم می بینیم ارزش گذاری کرده ایم، غافل از اینکه آنچه قوی بودن یک طرح را نشان می دهد تنها یک تصویر زیبا یا مدل پیچیده نیست، بلکه توانایی درکِ طراح از جایگاه و موقعیت کاربری است که می خواهد از آن محصول استفاده کند و سازمانی که قرار است آن طرح را تولید کند. به عبارتی طراحی که طرحی را می دهد باید خودش را جای مصرف کننده و سازنده محصول بگذارد.
این موضوع امروزه بیش از هر زمان دیگری درست است که اجرای جزئیات تکنیکیِ طرح کار ساده ای است، اما انتقال یک تجربه معنادار و یکپارچه به کاربران بی نهایت سخت است و این یعنی ترکیب دانش تکنولوژی، تحلیل های تجاری و تحقیقات به یک زبان منسجم. و این یعنی فکر کردن به تمام جوانب محصول از تولید گرفته تا مراحل تحویل و ارائه خدمات و توجه به مدل های تجاری که آن ایده را حمایت می کنند. این اتفاق سلسله مراتب بسیاری دارد، گرچه این روش بسیار مشکل تر از ترسیم ساده یک طرح زیباست، اما تنها روش موجود برای نزدیک شدن به طراحی، این است که کاربر یا مصرف کننده عمیقاً در طراحی مورد توجه قرار گیرد چیزی که جهان آینده ما را اشباع خواهد ساخت و تنها راهی است که منجر به طراحی صحیح خواهد شد.
ترجمه: محمدرضا هدایتی
منبع: http://core77.com/posts/27927/expectations-and-empathy-the-future-of-product-design
+ویرایش ادبی
راه های ارتباطی: اینستاگرام | کانال تلگرام | فیس بوک | تماس با ما |