مدتی است که در مقام یک مصرف کننده، هنگام انتخاب اقلام مورد نیاز مصرفی و غیر مصرفی روزمره دچار دوگانگی در انتخاب می شویم. ما به عنوان یک مصرف کننده در هنگام انتخاب، علاوه بر لحاظ کردن عملکرد محصول مورد نظر در جهت رفع نیاز فنی، مسلماً در صدد رفع عطش زیبائی شناسی خود بر مبنای سلیقه و نظر شخصی نیز خواهیم بود؛ این در حالی است که در مورد پاسخ هایی که برای رفع این نیاز وجود دارد، اطلاعات بی شماری از دروازه های مختلف تبلیغاتی در اختیار داریم، اما به عنوان مصرف کننده و منشأ تقاضا، حق انتخابی نداریم؛ چرا که در دایره تنگ و بیمار عرضه انحصاری گرفتار شده ایم.
هنگام انتخاب محصول، از یک سو مجموعه ای بی شمار از پاسخ های مناسب برای رفع نیاز زیبائی شناسی و در عین حال دور از دسترس در یک سو و از سوی دیگر پاسخ غیر مناسب اما در دسترس را می یابیم که در نهایت با علم به اینکه چیز دیگری جسته بودیم، از اقلام موجود و در پیش روی خود دست به انتخاب می زنیم. اینگونه درد عطش زیبائی شناسی در واقع چاره نشده، بلکه با مسکنی نه چندان قوی پنهان شده است.
چرا زیبائی شناسی ایرانی در معرض انقراض است؟!
وقتی به عنوان یک طراح مقوله زیبائی را در دایره عرضه و تقاضا قرار دهیم خواهیم دید که مصرف کننده که منشاء تقاضا می باشد در طی سالیان دراز آموخته است که پاسخ زیبائی های مورد نظر خود را فقط در درون دایره کوچک عرضه جست جو کند و لو بداند که پاسخ بهتری در خارج از این دایره نیز وجود دارد. همین انتخاب اجباری در طول زمان، ابتدا باعث بیماری تقاضا می شود و در مرحله بعد باعث رونق مجدد همان عرضه انحصاری خواهد شد (که شده است). قابل پیش بینی است که فرایندی که رونق گرفته باشد راهش را ادامه می دهد.
یک مثال واضح و روشن، محدودیت تنوع در بازار خودروی کشور است که مصرف کننده با آگاهی از تنوع سلیقه های گوناگون جهانی، نیاز زیبائی شناسی خود را در محدوده نمونه های موجود ارضاء می کند. خطر انقراض زیبائی شناسی ایرانی در نقطه ای عیان می شود که عرضه کنندگان انحصاری و عمده خودرو سازی، بر اساس تقاضای بیمار - که خود باعث آن شده اند - دست به طراحی و اصلاح مدل های موجود خود می برند و دوباره این تقاضای بیمار را در شرایط حاد تری قرار می دهند. این اتفاقی است که اخیراً در مورد طراحی خودروهای سورن و پراید 132 قابل مشاهده است.
طراحان و صاحب نظران در مقوله زیبائی شناسی در هر دو کمپانی ایران خودرو و سایپا به این محصولات می بالند و مصرف کننده نیز از انتخاب آن ظاهراً خوش حال به نظر می رسد. این در حالی است که اگر حق انتخاب، متناسب با اطلاعات رسیده به مصرف کننده وجود داشت، پاسخ شایسته تری برای نیاز زیبائی شناسانه خود انتخاب می کرد و در نتیجه باعث نمی شد که تولید کننده با تغییرات جزئی در ظاهر محصولات خود، آن هم با کپی برداری بسیار سطحی از همان محصولات، مدعی ارائه محصول جدید و زیبا باشد.
تمامی این توضیحات را به همین تفصیل می توان در مورد معماری ایران، معماری شهری ایران، پوشاک و حتی ادبیات نیز دید و نقد کرد.
در معماری ایران از رابطه فرم و فضا خبری نیست و اساساً فضائی نیست! فقط فرم، آن هم در قالب یک مکعب و نمای بناها در ساده ترین شکل با ابتدائی ترین مواد در دسترس است. در معماری شهری همین بس که تصویر کوچه ها و خیابان های شهر همواره در حال ساخت و سازهای طولانی و فرسایشی، در ذهن ما تثبیت شده است.
در مقوله مهمی چون پوشاک داستان غم انگیز تر به نظر می رسد. همه ما می دانیم که مد زیر مجموعه سبک است. سبک از ایدئولوژی نشأت می گیرد و می تواند در قالب مد های مختلفی خود را بروز دهد. اما لباس ایرانی سال هاست که در قالب چند رنگ و مدل محدود، گرفتار شده و سلیقه و خواست انسان ایرانی را تحت تأثیر خود قرارداده و این جریان تا حدی پیش رفته که به یک عرف اجتماعی و ملی تبدیل شده، به طوری که انتخاب خارج از آن محکوم به طرد است. این در حالی است که همان ایدئولوژیی که سبک لباس ایرانی را در سه دهه اخیر هدایت کرده، در تاریخ خود دارای بزرگانی است که حداقل در مورد رنگ لباس و کفش در روایت های گوناگون، راه کارهای مشخصی ارائه داده اند که از نظرها دور مانده است.
در ادبیاتمان نیز چندیست که مشکی رنگ عشق است و نفرین و تهدید و لیچار، جای ناز و نیاز عاشقان را در ترانه هایمان گرفته، که متاسفانه کم هم طرف دار ندارد.
خطر انقراض زیبائی شناسی ایرانی، به طور مشخص این است که ارائه دهنده زیبائی و تقاضا کننده زیبائی، هر دو در یک جریان مبهمی گرفتار آمده اند که هر یک دیگری را در این مسیر مبهم تقویت می کند و نتیجه آن، بلاتکلیفی زیبائی و ناشناخته ماندن معیار های درست زیبایی شناسی است.
راه های ارتباطی: اینستاگرام | کانال تلگرام | فیس بوک | تماس با ما |