آنچه که در اینجا بیان می گردد، شیوه ای است که می تواند دربهره گیری از فضای مفهومی محصولات ادبی همچون داستان وشعر، جهت دستیابی به طراحی فضا و فرم در طراحی صنعتی موثر واقع شود. در این بخش به ارائه مراحل انجام این شیوه پرداخته شده و سپس به نمونه ای که با این روند به نتیجه رسیده است اشاره می گردد.
مراحل انجام پروژه:
الف- انتخاب داستان یا قطعه ادبی.
ب- بازنویسی مجدد متن ادبی به صورتی که با فضای مفهومی مورد نظر، هماهنگ گردد.
ج- استخراج المان های شاخص داستان که ترجیحا بهتر است تصویری باشند.
د- سیتیلیزه کردن و استخراج جوهر فرمی- گرافیکی عناصر تصویری فوق الذکر(دو بعدی)؛در این بخش، گرافیک به عنوان واسطه میان ادبیات و طراحی صنعتی عمل می نماید.
ه- توسعه عناصر دوبعدی به سه بعدی با بهره گیری از عملیاتی چون اکسترود نمودن، لافتینگ، لیتینگ، و غیره.
در اینجا به ارائه نمونه ای در این زمینه پرداخته می شود.
موضوع: طراحی فضای داخلی کافی شاپ، بر اساس فضای مفهومی داستان هانسل و گرتل (Hansel and Gretel)
امروزه استفاده از مبلمان،در انواع متنوع آن اجتناب ناپذیر است؛ در نظر گرفتن فضایی بدون مبل، صندلی، وسایل روشنایی وغیره، تقریبا نا ممکن است. اهمیت استفاده از مبلمان، در فضاهایی عمومی چون کافی شاپ «که لازمه آن بیشتر نمایان(Pegler،1995:27) ایجاد محیطی گرم و دوستانه، جهت جداشدن از فعالیت روزانه و استراحت است» مشخص می شود.
در این بخش، پس از تعریف مشخصات فیزیکی محل و ارائه پلان، به شرح داستان "هانسل و گرتل" می پردازیم و پس از آن با بررسی المانهای تصویری انتخاب شده و موتیف های به دست آمده، فضای داخلی یک کافی شاپ، بر اساس فضای مفهومی برداشت شده از داستان هانسل و گرتل، بر روی پلان، پیاده سازی می گردد. سپس فضای داخلی به صورت سه بعدی، شبیه سازی شده و ضمن ارائه نقشه فنی صندلی کنار کانتر یا بار، به عنوان المان انتخابی فضا، پروتوتایپ آن نیز ارائه می گردد.
برای این کافی شاپ، قسمت های زیر،پس از طراحی، قابل تعریف هستند:
در این فضا سعی شده ضمن ایجاد فضاهای حسی مختلف برگرفته شده از داستان، نوعی هماهنگی بین آنها موجود باشد.
مبلمان قسمت های مختلف فضا شامل میز وصندلی ها، نور و غیره، بر اساس المان ها و موتیف های استخراج شده از داستان است. از آنجا که این فضا، به نوعی،محل صرف خوراکی محسوب می شود، لذا سعی شده از رنگ های گرم که در افزایش میزان اشتها مؤثرند استفاده شود.
با توجه به شرایط و مکان وقوع داستان، و نیزمناسب بودن متریال های سرامیک، سفال، چوب و پوشش های رنگی جهت ساخت فضای داخلی کافی شاپ، نوع متریال، انتخاب شده است.
درباره داستان:
"هانسل" و" گرتل"، داستانی قدیمی است، که هرچند ظاهرا در زمره داستانهای ویژه کودکان قرار می گیرد، ولی با این وجود، به دلیل دارا بودن بار عاطفی _دراماتیکی، ایجاد فضایی خیال پردازانه و فانتزی، و نیز دارا بودن سکانس های متنوع داخلی و خارجی، در عرصه های رسانه هایی چون انیمیشن، تئاتر و اپرا نیز، مورد استفاده قرار گرفته است.
شرح داستان:
داستان "هانسل" و" گرتل"، در مورد پسر و دختر هیزم شکن فقیری است که در زمان های دور، به همراه نامادری بد جنسشان، در کلبه ای داخل جنگل زندگی می کردند. با توطئه نامادری، هیزم شکن قانع می شود که بچه ها یش را در جنگل رها کند، تاشاید فردی آنها را پیدا نموده و از آنها مراقبت نماید. هانسل که مطلب را شنیده از موضوع آگاه می شود و قضیه را با گرتل در میان می گذارد.
گرتل که شدیدا ناراحت شده، مویه سر می دهد و هانسل وی را چنین دلداری می دهد که: نگران مباش! همانا من چاره ای اندیشیده ام بس اساسی، و آن اینکه جیب هایم را با سنگریزه های سفید و درخشان پُر خواهم نمود، و با افکندن آنها به روی زمین به صورت دانه دانه، مسیر خانه را به زیور نشانه گذاری، خواهم آراست. گرتل هق هق کنان می گوید بسیار خوب، نیکو فکری است؛ تا ببینیم چگونه در عمل اوفتد! هانسل نیز در حالی که لُکِه می دوید به بیرون خانه رفت و به اتخاذ سپید سنگریزه هایی که به آنها امید جواهر می رفت، پرداخت؛ در حالی که به خود زمزمه می کرد: چنین نیکو فکری زیبنده بُوَد مَر من اندیشه را!
هیزم شکن آنها را به جنگل برد و رها کرد، ولی به واسطه نیکو فکر هانسل، به وقت چاشت آنها در کنار میز صبحانه حضور بهم رساندند. نامادری بدجنس که خون خونش را می خورد آنها را به اتاقی"در قفل دار" افکند و تا شامگاه آنها را مسجون نمود. چو خورشید نورافکن فلق نمود و ماه زیبا روی به در آمد، نامادری در اتاق بگشود و هانسل و گرتل بخت برگشته را به میان جنگل برد. این بار هانسل همان حیلت قبلی را بدین صورت بروز نمود که تکه های نانی را که به وقت چاشت ربوده بود تکه تکه می کرد و به روی زمین می افکند، غافل از آنکه حیوانات گرسنه جنگل، دور از چشم وی، همه قطعات نان را تناول می نمودند و ناب اندیشه اش را به سخره می گرفتند. این بار آن دو بینوا به طور قطع و یقین، در میان جنگل گم شده بودند. هانسل می گریست و گرتل مویه می کرد؛ و می گفتند به بادافره کدامین گناه چنین باید در این زمهریر بلرزیم؟
آنها می روند و می روند و می گردند و می گردند تا به صورتی کاملا اتفاقی به خانه ای می رسند از جنس شکلات:
کف آن قند ونبات، سقف آن هم شکلات، دیوارها از بیسکویت، پنجره ها از آبنبات؛ صندلی ها از دونات، می مونند اونها مات مات! پیرزنی مکار وخوش صحبت، با پشت گوژدار و دماغ قوز دار، ابروهای پر پشت و چشمانی درشت، راهنما می شود مر آنها را به درون این خانه ناز، با در باز. هانسل و گرتل هم که در پوست خود نمی گنجیدند، به دیده منت می پذیرند و از در به درون می روند بس خوشحال گونه!
پیرزن، که ظاهرا از رسته آدم خواران بوده، هانسل را به درون قفس می افکند و گرتل را وا می دارد تا برایش بیگاری کند. پیرزن هر روز به گرتل در قفس، خوراک می دهد تا پروار شود و چون چشمش خوب نمی دید و به عارضه پیرچشمی مبتلا بود، با لمس انگشت هانسل، میزان چاقی او را می سنجید، و هانسل نیز که در زمینه بروز خلاقیت، بسیار ورزیده بود، استخوانی را به جای انگشت، به او می نمود. روزها گذشت و روزی رسید که پیرزن، ناامید از پروار شدن هانسل، به گرتل گفت تنور را آتش کند، چرا که می خواهد هانسل را به زیور طبخ بیاراید. گرتل نیز با استفاده از پاشنه آشیل پیرزن، که کم سویی چشمش بود، او را وا داشت که بیاید و میزان افروختگی آتش تنور را از نزدیک ببیند و تایید کند. پیرزن گفت:ای به دیده منت! و رفت ببیند مر افروختگی آتش را!
دیدن آتش همان، و هل داده شدن درون آتش توسط گرتل،مر پیرزن را، همان!
گرتل دوان دوان به سراغ هانسل رفت و گفت:بزرگ برادرا! اکنون نجات را ارمغان می آورمت! هانسل گفت: شتاب کن که این قفس سخت تنگ می آید مر مرغ تن را!
گرتل رمیده وهانسل از قفس پریده، شتابان به دل جنگل می زنند. از آن طرف مرد هیزم شکن، که سخت نادم و پشیمان شده، و به جستجوی آنها آمده، فرزندانش را می یابد و آنها را تنگ در آغوش می گیرد.
توسعه عناصر دوبعدی به سه بعدی
راه های ارتباطی: اینستاگرام | کانال تلگرام | فیس بوک | تماس با ما |